معماری اصیل افغانستان
معماری اصیل افغانستان
بخشی زیادی از خانهها و سکونتگاههای مردم افغانستان براساس دیدگاه معماری سنتی ساخته شده است، نیازهای معماری روستایی هر کشور، بهطور کل بر اساس دو معقولهی نیاز مادی و معنوی پایهگذاری شده است. معماری سنتی و بومی هر کشور، خصوصاً افغانستان متاثر از شرایط جغرافیایی و اقلیمی، فرهنگها، عقاید و ارزشها و سنتها است. هرکدام از عوامل مادی و معنوی تأثیرگذار در روند شکلگیری بافتی روستاها و ایجاد روستاها در افغانستان میباشد. مطالعهی معماری سنتی و بومی افغانستان نشانگر هویت فرهنگی، شیوهی زندگی، مفاهیمها و بسیاری از مسائلی است که کمتر مورد تحقیق و پژوهش در سطح داخلی و خارجی در افغانستان قرار گرفته است. امید است با در نظر داشتن تکثر فرهنگی-قومی افغانستان به طرف یک هویت کلان ملی با حفظ و شناخت خردهفرهنگها تحقیق و مطالعات همهجانبه از سوی علاقهمندان حوزهی معماری، فرهنگ و هنر صورت گیرد؛ زیرا با این مطالعه و تحقیق میتوان رازها و رمزهای ناشناخته از معماری، فرهنگ و هنر را برای جوانان برآمده از پساجنگ و جهانی که شناخت کمتر از هویت اصیل خردهفرهنگهای افغانستان دارند شناساند و آگاهی داد و به طرف بازسازی هویت فرهنگی و معماری افغانستانی حرکت کرد.
قبل از خواندن این نوشته توصیه میشود نوشتههای زیر را نیز مطالعه کنید:
فهرست محتوا
Toggleمعماری اصیل افغانستان
هنر معماری در افغانستان
هنرمندان و معماران چیرهدست این سرزمین در روزگار گذشته آثاری فاخر و گرانمایهای خلق کردهاند که امروزه مایهی فخر و مباهات و همچنین نگینی بر فرهنگ و تمدن افغانستان هستند؛ اما متأسفانه با وجود پیشینهی گرانسنگ، امروز شاهد ساختن و برافراشتن بناها و ساختمانها و نوعی از معماری هستیم که نه تنها تناسب چندانی با فرهنگ و هویت افغانستانی ندارند، بلکه مسائل و معضلات اجتماعی و روانی را گریبانگیر مردم شهر و روستاهای کشور کرده است. بحرانهایی را در زمینهی اجتماعی مانند بیهویتی، بیفرهنگی و بستر خشونتپروری را در جامعهی افغانستان در پی داشتهاند. به این جهت لازم است تا تدابیری اساسی اندیشیده شود و با بازپروری هویت و الگوهای کهن و مطابق هویت ما و با پذیرفته شدن فرهنگ مدرن، تحول جدیدی در عرصهی معماری صورت گیرد.
تاریخچه فرهنگ و هنر معماری در افغانستان
معماری افغانستان به معماری در مرزهای کشور مدرن کنونی گفته میشود، که از سال ۱۸۳۴ تقریباً بدون تغییر باقی مانده است. به عنوان ارتباط بین سه مرکز عمده فرهنگی و جغرافیایی چون آسیای میانه، شبهقاره هند و فلات ایران، مرزهای منطقه قبل از این زمان با پیشرفت سریع ارتشها تغییر کرده و این سرزمین متعلق به طیف وسیعی از امپراطوریهای گذشته بوده است.
تنوع تاریخ افغانستان گوناگونی را که در شیوه معماری و بقایای معماری این کشور وجود دارد، با تأثیرات مختلف از معماری یونان باستان تا معماری ایرانی و هندی تا چینی و اروپایی در قرنهای اخیر، امکانپذیر میکند. طیفی از تأثیرات مذهبی در طول زمان نیز بازتاب داده شده است، و شواهدی در درجه اول از الهامات و ریشههای بودایی، زرتشتی و اسلامی را به نمایش گذاشته است.
با ظهور عصر آهن در آسیای میانه، اولین نشانههای برنامهریزی مدور شهر مشهود است که از این نقطه در فلات ایران معمول است. شکل دایرهای به احتمال زیاد قصد دفاعی داشته است. بخشهایی از شهرهای بزرگ تاریخی مانند بلخ و قندهار شواهدی از باروها با پایههای مربوط به این دوره با مشخصههای خشت و گل و برج در فواصل منظم دارند. یک ارگ نیز معمولاً در مرکز این ساختارها قرار داشت، شواهدی که نشان میدهد این شهرکها به عنوان مراکز اداری و بازار نیز فعالیت میکردند. این سنت معماری دفاعی از همان آغاز در بسیاری از آسیای میانه گسترش و حفظ شد.
بررسی و تأثیر فرهنگ کهن این کشور بهطور کلی در معماری بومی و سنتی روستایی آن چنان وسیع و دامنهدار است که در این متن نمیگنجد؛ اما در حد وسع تلاش شده است تا نظری کلی به این موضوع افکنده شود. بهطور نمونه میتوان یادی از خلاقیتهای مهندسی معماران مناطق مرکزی افغانستان در گذشته با طبیعت یادآوری نمود. در مناطق سردسیر و کوهستانی هدف اصلی باشندگان آن مناطق حفظ حرارت (گرما) در داخل مسکن و خانه برای رفاه و راحتی در گذشتهها بوده است. به این دلیل میتوان گفت که همه ساختمانها در مناطق هزارهجات به صورت ارگانیک (طبیعی) با در نظر داشتن اقلیم منطقه طراحی و دیزاین میگردید تا حداکثر نور آفتاب در موسم زمستان جذب و حداکثر نور آفتاب را در تابستان دفع کند. طراحی و ساخت دیوارهای ضخیم استفاده از روشهای ارگانیکی و اقلیمی برای کنترل و مهار انرژی را در طول سال نشان میدهد.
ضخامت این دیوارها معمولاً ۶۰ سانتیمتر تا ۱۲۰ سانتیمتر با توجه به محیط و اقلیم مسکن در نظر گرفته میشد. بنابراین برای حفظ ارزشهای فرهنگی و معماری سنتی و بومی افغانستان و در عین حال بهرهجستن از روند مدرن معماری با توجه به شرایط اقلیمی سعی گردد با بهرهگیری از مواهب طبیعی موجود در محیط پیرامون، بستری مناسب برای زندگی آماده گردد. الگوهای فرهنگی، عادات، شیوهی تفکر و زیستن، سایر مؤلفهها و هویتهای فرهنگی یک مرز و بوم، مستقیم و غیرمستقیم در معماری بومی نقش و تأثیر بسزا دارند. بنابراین معماری بومی و سنتی آیینهای از فرهنگ و هنر یک ملت و تجلیگاه آن است. در این صورت لازم است که معماری از مسیر فرهنگی عبور کند تا سرانجامی انسانی، فرهنگی و تعالیبخش را به همراه داشته باشد. ضرورت توجه به خواستهها و نیازهای مردم و همچنین اهمیت فرهنگ و بازپروری فرهنگی در اجتماع و ساختن محیطی امن برای مردم، سبب توجه و گرایش به معماری بومی و سنتی شده است که این نگرش خلاقیت و نوآوری و رشد و تعالی در این عرصه را از سوی مهندسان و طراحان به دنبال خواهد داشت.
معماری اسلامی در افغانستان
گسترش اولیه اسلام به افغانستان در حدود قرن هشتم میلادی اتفاق افتاد و حکومت عباسی توسط صفاریان و بعداً سامانیان تا سال ۹۶۱ میلادی جانشین آن شد. به دنبال این مقطع زمانی افغانستان به عنوان مرکز تمدن اسلامی تحت امپراتوری غزنوی تأسیس شد که تا سال ۱۲۱۹ غوریان جانشین آنها شد. مقبره یک بنای مهم اسلامی بود. در مزار شریف شواهدی از بنایی یادبود برای، چهارمین خلیفه سنی ساخته شده که امروزه همچنان یک مکان زیارتی بزرگ برای مسلمانان سنی در افغانستان است. شکل مقبره بهطور معمول شامل یک اتاق مربع گنبدی شکل یا یک کوپولا مخروطی شکل در بالای برج است. ایوان، یک درگاه ورودی طاقدار تزئینی است. ایوان از آسیای میانه قبل از اسلام سرچشمه گرفت و خود را در بسیاری از طرحهای مقبره و مساجد با گسترش اسلامی، به ویژه در معماری دورهی بعدی تیموریان نشان میدهد. تأثیر قابل توجه فرهنگ غنی ایرانی در دورههای بعدی غزنوی و غورید قابل توجه است، کاشیها به گونهای مرتب شده بودند که کتیبههای تزئینی و تمام دیوارها را تشکیل میدادند، سنتی که بعداً در دوره تیموری بسیار گسترش یافت. مساجد عموماً بر اساس طرح چهار ایوان با محفظه گنبد مرکزی ساخته میشدند. قدیمیترین بنای اسلامی در افغانستان یک مسجد مربع و نه گنبدی در بلخ است که توسط عباسیان در قرن نهم میلادی ساخته شده است.
برای مشاورهی رایگان میتوانید با شمارههای ۰۹۱۲۲۴۶۰۰۸۹ | ۰۹۱۲۱۴۷۱۸۴۷ به طور مستقیم تماس بگیرید.
نظرات خود را در ارتباط با این نوشته ما بنویسید.
با آرزوی بهترینها.
۰ دیدگاه