معماری چند حسی چیست؟
معماری چند حسی چیست؟
مخاطب اثر معماری به وسیلهی قوای حسی خود آن را دریافت و ادراک میکند. داشتن تجربهای چندحسی که همهی راههای ارتباطی انسان با فضا را تحت تأثیر قرار دهد بر کیفیت و غنای فضای خلق شده میافزاید. اما آنچه در حال حاضر در حال فراموشی است تبدیل معماری از فضای انسانی به فضای بینایی، زیبا و چشم نواز است. معماری که برای انسان و آرامش و تأمین نیازهای ادراکی و شناختی او ساخته میشد در حال تبدیل به معماری تبلیغاتی، لذت و مصرف گرایی برای مردم شده است و این مصرف گرایی هم چون ذات خود عمر کوتاهی برای محصول خود قائل بوده و خیلی سریع محصول کسل کننده و ملال آور میشود. تنها آنچه به چشم زیبا بیاید مورد توجه قرار میگیرد. محصول این فرایند، فضاهای معماری و شهری گشته که خالی از روح خیال است و در نتیجه بستر خاطرات انسانی نگشته است. انسان با محیط بیگانه شده و به دورن خود فرو رفته است. اثر معماری مدگرا و زودگذر شده و تخریب و دوباره سازی جز لاینفک معماری امروز گشته است. از این رو، با هدف نیل به اثر معماری ماندگار و جاودانه پرداختن به فضایی که همۀ وجوه ادراکی انسان را درگیر خود نماید، ضرورت مییابد.
قبل از خواندن این نوشته توصیه میشود نوشتههای زیر را نیز مطالعه کنید:
معماری چند حسی چیست؟
فضا و فضا محوری در معماری چند حسی
کالبد بیرونی و فضای درونی دو بخش شکل دهندهی هر اثر معماری است. کالبد زمینه و تعریف کنندهی فضا است و در واقع تجسم عینی فضا را به وجود میآورد. ارسطو، اولین متفکر اروپایی، فضا را با ظرف قیاس میکند و آن را پدیدهای میداند که باید محصور شود و به این ترتیب تعریف شده و نهایتش مشخص شود. جیودانو برونو در قرن شانزدهم نظریهای در مقابل آن ارائه میکند؛ از نظر او فضا از طریق آنچه که در آن قرار دارد تعریف میشود. او به فضای پیرامون و مابین معتقد است (گروتر، 1388: 187). بنابراین میتوان دو دیدگاه اولیه در باره فضا را مورد توجه قرار داد که فضا را به عنوان ظرف و یا مظروف میدانند.
کیفیت هر فضا در کالبد آن، متجسد است. فضا کیفیتی است که انسان تحت تأثیر کالبد معماری در مییابد. اساساً فضا بدون فرم وجود ندارد و این فرم است که فضا را میسازد و تحت تأثیر قرار میدهد (معظمی، 1391 : 57-68). فضا به خودی خود امری آزاد و لایتناهی است که کالبد آن را محصور کرده و به آن عملکرد، ارزش، نام و کیفیت و تعین بخشیده است. در ذهن هر طراح تعادل توجه به این دو عنصر امری ضروری است و توجه به جوانب هر کدام اهمیت ویژهای دارد. توجه بیش از حد و یا کم نسبت به هر کدام سبب تضعیف هر یک شده و این نشان دهنده وابستگی این دو عنصر به یکدیگر است.
اما در این بین نباید انسان را به عنوان عامل سوم و تأثیرگذار بر این دو نادیده گرفت. در واقع فضا و کالبد برای انسان و پاسخ گویی به نیازهایش خلق میشود. فضا کیفیتی است که انسان تحت تأثیر کالبد معماری در مییابد و تصویر فضای عینی و خارج از ذهن در آیینه دل و ذهن انسان است و از آنجا که این آینهها رنگ شخصیت هر انسان را برخود دارند، تصویری که در آنها ایجاد میشود حاصل ترکیب امر عینی و بیرونی (مدرک) و صفات مدرک است (همان). انسان برای درک و دریافت فضا و کالبد معماری باید با آنها ارتباط بر قرار کند. این ارتباط از طریق کانالهای ارتباطی انسانی، یعنی حواس میسر میشود. بنابراین نقش حواس انسان در تکامل این روند بسیار ضروری بوده و نقشی حیاتی دارد. و هر گونه کوتاهی و نادیده گرفتن آن و یا بخشی از آن سبب نقص در این فرایند میگردد. امری که در حال حاضر به شکلی بحرانی در معماری نمود پیدا کرده است. ادموند بیکن به خوبی به بحرانی که در حال حاضر در پی فرم گرایی افراطی در معماری معاصر پدید آمده اشاره میکند. به گفتهی وی به طور کلی معماری از دو عنصر اصلی توده و فضا تشکیل یافته در فرهنگ ما معمولاً فقط توده در نظر گرفته میشود. تا آنجا که بسیاری از طراحان «کور فضا» شدهاند. آگاهی از فضا تنها منوط به فعالیت مغز نیست، بلکه کلیهی حواس و عواطف انسان در آن دخالت دارد.
پیشینه تاریخی معماری چند حسی
اما اینجا پرسشی که پیش میآید این که معماری و خلق فضا در طول تاریخ تا چه اندازه به این فرایند پایبند بوده است؟ معماری امروز تا چه حد به آن قائل و پایبند است؟ آیا به همهی ادراکات حسی در طول تاریخ به یک اندازه اهمیت داده شده است؟ با توجه به ضرورت موضوع لازم میآید به تاریخچه و آسیب شناسی دیدگاهها و رویکردها به حواس در گذشته تا حال بپردازیم.
بشر در طول تاریخ اهمیت این موضوع را دریافته که حواس، ما را در مرکز دنیا قرار میدهد. حواس به ما این امکان را میدهد که توصیفی از خود و آنچه پیرامون مان قرار دارد داشته باشیم. حواس انسانی از زمان یونان باستان مورد توجه فلاسفه بوده و حس بینایی به عنوان مهمترین دریچهی ادراک انسانی در بالاترین مرتبه قرار گرفته است. این اهمیت را میتوان در نظرات اندیشمندان و معماری آن دوره مشاهده کرد. همواره در طول تاریخ توجه به حس بینایی سبب محجور ماندن حواس دیگر گردیده است. توجه به حس بینایی از زمان یونان تا روم و سپس رنسانس و در نهایت عصر روشنگری و صنعتی و مدرن همواره نشان دهندهی برتری بخشیدن آن بر دیگر حواس است.
اهمیت معماری
معماری اولین ابزار ارتباطی انسان با فضا و زمان است و به آن دو مفهوم لایتناهی مقیاسی انسانی میبخشد. مهمترین بخش نقد بینایی محوری در معماری مربوط دوران ظهور تکنولوژی و سرعت یافتن روند حرکتی دنیای امروز است. این انتقاد را میتوان در بخش اول کتاب یوهانی پالاسما «چشمان پوست» مشاهده کرد. او سرکوب سایر قلمروهای ادراکی را که منجر به فقر محیط پیرامون و به وجودآمدن احساس جدایی و بیگانگی شده است نهفته در برتری قلمروی بینایی در فرهنگ تکنولوژیک و مصرف گرای امروزی دانسته که در آثار و آموزش معماری رواج یافته است.
با بررسی رویدادهای دوران مدرن و پست مدرن میتوان بخشی از این انحراف را مورد بررسی قرار داد. با ظهور و و بروز عصر روشنگری اعتقاد به علم و پیشرفت و برقراری رابطه مستقیم بین این دو و توجه به آینده از مهمترین اصول فکری این دوره بود و سنت را مترادف با خرافات میدانست. این عصر سرآغاز دگرگونیها در روند آرام تاریخ بشری بود که باعث سرعت بخشی به دنیای جدید شد. جنبشی بود که به انقلاب صنعتی و در نهایت مدرنیته رسید. انقلاب صنعتی با ظهور تکنولوژی و تولیدات انبوه در همه زمینهها و ظهور مواد و مصالح جدید در معماری را سبب شد.
معماری مدرن (نو) در روند پیشرفت و دگرگونی دنیای جدید لازم و ضروری میآمد. دنیای نو و تمدن جدید نیاز به معماریی که همسو و هم ساز با آن باشد را لازم میدید. بنابراین معماری مدرن در این مسیر پیشرفت، جدایی از گذشته را به عنوان راهی برای کنده شدن از روند پیشین خود میدید و این جدایی را در فرمها و معماری بی هویت شکلی و بصری یافت. پیدایش مصالح جدید همچون فولاد، شیشه، سیمان و بتن آزادی از قید و بندهای قوانین معماری سنتی را تسهیل کرد. درنتیجه معماری بر اساس تفکر جدیدی شکل گرفت که توجه به فرمهای جدید بدون تزیینات و توجه به سادگی و یکنواختی در کالبد بنا را مورد توجه قرار داد. در واقع ورود عناصری همچون شیشه، فولاد، پلاستیک و.. علاوه بر سهولت و سرعت بیشتر در ساخت بناها بیشتر در پی تغذیه درک بینایی انسان بوده که بنایی زیبا و مورد توجه عامه را به وجود آورد و توجه به دیگر حواس انسانی، بیش از پیش کمتر شد.
معماری پست مدرن در جهت توجه به خصوصیات فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و اقتصادی افراد و خصوصیات شهری، شرایط اقلیمی و نحوه زندگی روزمره مردم و نیازها و عادات آنها بود. ونتوری به دنبال معماری زمینه گرا و بوم گرایی در معماری بود. اما این خصوصیات بیشتر از جنبه صوری و سطحی، مورد توجه آنها بود. در آثارش تاریخ گرایی را با برداشت سطحی و دریافتی شکلی، تصویری و بینایی محور نسبت به تاریخ ارایه کرد. این ویژگیها را در معماری مایکل گریوز نیز میتوان مشاهده کرد که حتی انعکاس تاریخی گری را به شکل بازی با نمادها ارایه کرد. در نتیجه معماری پست مدرن بومی سازی را در شکل، فرم و عناصر آشنای بصری جست وجو میکرد بی آنکه توجهی به دیگر حواس داشته باشد.
اما در حال حاضر معماری که در رایانهها شکل میگیرد. معماری مجازی که به شکل تصاویر دو بعدی ارایه میشود. این معانی بیشتر از لحاظ شکل و بینایی دریافته و تحلیل میگردند. رایانه به جدایی هر چه بیشتر حواس محجور مانده از روند طراحی معماری کمک کرد. آنچه در این بین مورد محدودیت قرار گرفت دیگر حواس انسانی بود که در عرصه رقابتهای بصری و تبلیغات دنیای تکنولوژی نادیده گرفته و بی توجه رها شد. از این رو با بناهایی روبرو میشویم که جنبه انسانی آنها بیشتر منحصر به حس بینایی است و بیننده فقط برای مدت کوتاهی با آن ارتباط برقرار میکند و آن هم پس از به پایان رسیدن تجربه دیداری به پایان میرسد. این گونه بنا ماندگاری خود را از دست میدهد.
معماری به مثابه رسانه
عصر جدید با پدیدهی دیگری مواجه شد که در دنیای نوین بسیاری ازجوانب زندگی انسان را تحت تأثیر قرار داد؛ این پدیده رسانه است. رسانه عامل انتقال اطلاعات، و دسترسی و دست یابی به همه چیز است. رسانهها توانایی دگرگونی معانی و زبانها را دارند و میتوانند هر چیزی را آن گونه که مطلوب خود است معنا بخشند. نقش رسانهها در جهان پسامدرن به گونهای است که مرز بین واقعیت و غیر واقعیت مخدوش شده و همه چیز به صورت واقعیت مجازی در آمده است.
از قدم زدن در کاخهای باستانی در کامپیوتر، تا رفتن به سیارات دیگر بر روی پردهی سینما تا انجام عمل جراحی از راه دور به کمک اینترنت، همه و همه تصاویر مجازی است که مرز بین آنها و واقعیت، مبهم و نامشخص است. میتوان نقش رسانهها را در به وجود آوردن این شرایط از زمان اختراع چاپ تا زمان اختراع عکاسی و در نهایت رایانه و اینترنت را پررنگ در نظر گرفت که همه در جهت ارتقا و توجه هر چه بیشتر حس بینایی است و ارتباط ما با دنیا به وسیلهی رسانهها تنها از طریق تصاویر دو بعدی اتفاق میافتد. دنیایی مجازی و به دور از واقعیت که تنها از یک بعد قابل درک است و دیگر جنبههای احساسی نادیده گرفته میشود. در بررسی نظر مک لوهان در بارهی رسانهها، دسته بندی کلی از این پدیده در ذهن شکل میگیرد.
هنگامی که در ارتباطات، سخن از رسانه به میان میآید، دو معنا از آن به ذهن میرسد:
- روش یا ابزار فنی و مادی تغییر شکل پیام، به نشانههایی که مناسب انتقال از مجرایی معین هستند.
- واسطهی مادی انتقال نشانهها، به طور مثال به هوا، کاغذ یا کلام انسان، که واسط مادی انتقال علایم هستند، رسانه اطلاق میشود و همه از انواع رسانههای مادی به شمار میروند.
مک لوهان با قاطعیت بسیار، معنای دوم را از نظر حرارتی به دو دسته «سرد و گرم» تقسیم میکند. منظور مک لوهان از رسانهی سرد، رسانهای است که مشارکت زیادی را از ناحیه مخاطب طلب کرده و مخاطب باید به کمک سایر حواس خود، به استقبال آن برود. در رسانههای سرد، لازم است مخاطب با بهره گیری از قدرت تخیل خود، حلقههای مفقودهای که در پیامها وجود دارد را شناسایی کند و در واقع حجم زیادی از اطلاعات را بر اطلاعات ارائه شده از سوی رسانه، اضافه کند؛ تا فهم کامل پیام رسانهای حاصل شود.
اما رسانهی گرم، رسانهای است که تنها یکی از حواس پنج گانه مخاطب را در نهایت تکامل و قدرت آن به کار میگیرد. رسانه گرم با حجم زیادی از دادهها همراه بوده و از نظر بیان مقصود، کامل است؛ آن چنان دارای وضوح و روشنی است که چیزی را باقی نمیگذارد؛ تا دخالت مخاطب را در پر کردن فراموش شدهها و خلاءها ایجاب کند و همکاری مخاطب را به حداقل رساند.
اگر معماری را به مثابه رسانه تعریف کنیم که انتقال دهنده اطلاعات و کیفیات محیط ساخته شده باشد، آن را در کدام یک از این دو دسته میتوانیم قرار دهیم؟ آیا جایگاه معماری امروز نسبت به گذشته در این تعریف تغییر کرده؟ در واقعیت، معماری باید در کدام یک از این دو دسته بندی قرار گیرد؟
مانند تعریف رسانههای گرم و سرد، معماری گرم و سرد نیز قابل تعمیم است. فضاها و آثار معماری که تنها با بهره گیری از یکی از حواس پنجگانه با مخاطب ارتباط برقرار کرده و نیازمند درگیری ذهنی و حسی کمتری هستند را میتوان معماری گرم نامید. معماری که در حال حاضر تنها به ارزشهای بصری توجه صرف داشته است را میتوان جزو این قسم قرار داد. در عرصه رقابتهای معماری امروز، اولین و سریعترین راه برای برتری بخشیدن به هر اثر توسط طراح، نمایشی کردن آن و بصریتر جلوه دادن آن است. معماری که در غالب عکسها و یا بناهایی که در مقیاس خرد زیبا به نظر میرسند اما در مقیاس واقعی غیر انسانی است. یکی از مسائل بحرانی معماری امروز توجه ویژه دانشجویان معماری به سمت تصاویر و عکسها و دنبال کردن شکلها و فرمهای بصری ارائه شده در مجلات و کتب و رسانهها است. استفاده بیش از حد از مجلات و اینترنت به عنوان تنها روش تجربه معماری میتواند موجب نادیده گرفتن اهمیت فضا در طراحی شود. شاید بتوان گفت حتی تصاویر مجلات به نوعی، قضاوتهایی کاملاً نادرست را شکل میدهند. تحلیل یک بنا از طریق تصاویر این مجلات، غالباً تحلیل غیر واقعی بوده و با تحلیلی که به واسطه حضور در مکان و فضا صورت میپذیرد متفاوت است.
اثر معماری واجد همهی جوانب حسی انسانی که درک همه جانبهی احساس را در اثر معماری منعکس میکند و با بهره گیری از همه حسهای انسانی و پیامها و به کار گیری تخیل و حافظه تجربی مخاطب خود باعث فهم کامل از فضای معماری میشود و با مخاطب حداکثر ارتباط را برقرار میکند را شاید به توان معماری سرد قلمداد کرد.
عدم توجه به جنبههای دیگر حواس و خاطرات ذهنی انسانی سبب شده معماری در حد اثر تبلیغاتی همچون تابلویی تبلیغی، حتی گاهی اوقات برای نمایش تصویر یک هویت و نه خود هویت تنزل یابد. نگرش تک بعدی به اثر معماری سبب برداشتی سطحی و صوری از آن شده بی آنکه اصل و جوهره آن و فضا ما را به خود فرا خواند. هر چقدر که دریافت راحت و سریع اتفاق میافتد ماندگاری و جاودنگی آن نیز دشوارتر میگردد.
از این امر میتوان تأثیر تجربه و احساس همه جانبه و چند حسی با اثر معماری را به عنوان امری مهم در ارتقای کیفیت معماری مورد توجه قرار داد. همچنین به تأثیر بازدیدهای عملی دانشجویان از آثار معماری در یادگیری و درک بهتر فضای معماری پی برد.
تأثیر متقابل حرکت و حس لامسه
لامسه و حرکت واجد رابطهای متقابل هستند که میتوانند بر یکدیگر تأثیر بگذارند. حرکتی که به دلیل تغییرات و تفاوتهای لمس یک سطح در انسان پدید میآید و یا حس لامسهای که به هنگام حرکت در عضلات و ماهیچههای انسان برانگیخته میشود جالب توجه است.
طراحان اولیه باغهای ژاپنی از رابطه بین تجربهی حاصل از حرکت و تجربۀ بصری و عضلانی شناخت داشتند. باغها را نه تنها برای چشم طراحی میکردند بلکه هنگام قدم زدن در باغ ژاپنی، به طور خارق العادهای، تجربهی تحرکات ماهیچهای و استفاده بیش از حد معمول از آن در هنگام قدم زدن اضافه میشود. شخص به طور متناوب، مجبور است مواظب گامهای خود در پلههای سنگی باشد که به طور نامنظم در درون استخر قرار گرفتهاند.
تجربه خانه توسط فعالیتهای متنوعی چون آشپزی، خوردن، معاشرت کردن، خواندن، خوابیدن و… صورت میگیرد. مجموعه حرکات و رفتارهای ما در محیط فضای خانه تجلی مییابد. این تقابلهای حرکت و تجربهی لمسی در فضای خانه درک و حافظه حسی ما را پر میکند و خانه برای ما ماندگار در ذهن میماند. حس حرکت به سبب سنگهای چیده شده در باغ که ترغیب به حرکت و لمس آن دارد. حس حرکت به دلیل جزئیات و بافت سطح که به حرکت و رسیدن و لمس و کشف واقعیت آن در ما پدید میآید.
زمان و حافظه لمسی
زمان و حسی از قدمت که از مصالح به ما منتقل میشود بر غنای هر ماده میافزاید. زمان ممکن است بیان کننده مدت زمان کار بر روی ماده و یا قدمت و عمر ماده و یا عمر مادهی اولیه باشد. وقتی هر اثر هنری را میبینیم خواه ناخواه ترغیب میشویم که آن را لمس کنیم تا با لمس آن به ظرافت و دقت به کار رفته در آن پی برده و مدت زمانی که هنرمند بر روی آن کار کرده است را درک میکنیم. مشاهده میکنیم که در موزهها اشیا و آثار با ارزش را درون محفظهای شیشهای قرار میدهند تا کسی آنها را لمس نکند. این نشانگر علاقهی مردم است به لمس هر آنچه که با ارزش است تا از حقیقت آن اطمینان حاصل کنند. وقتی سطح چوبی را لمس میکنیم به عمر درختی فکر میکنیم که چوب از آن گرفته شده است.
برای مشاورهی رایگان میتوانید با شمارههای ۰۹۱۲۲۴۶۰۰۸۹ | ۰۹۱۲۱۴۷۱۸۴۷ به طور مستقیم تماس بگیرید.
نظرات خود را در ارتباط با این نوشته ما بنویسید.
با آرزوی بهترینها.






ملایی
آبان 1403چطور می توان ارتباط معماری با حس بویایی رو ایجاد کرد؟
رهبری
آبان 1403چه تکنیک هایی در گذشته برای این نوع معماری استفاده می شده؟